این شب ها

این شب ها
چشم های من خسته است
گاهی اشک ، گاهی انتظار
این سهم چشم های من است

دارد چه بر سرم می آید ؟چشمانم را بسته ام و گذاشته ام ثانیه ها لحظه هایم را اعدام کنند.
کم آورده امنا توان شده ام در برابر روزها خسته تر از آنم حرفی بزنم، یا گاهی داد، تا شاید کمی سبک شوم!تنهاییم هر روز پر رنگتر می شودنمی دانم باید خوشحال باشم یا ناراحت !؟اینجا کسی نیست برای حرف زدن یا حتی اگر کسی هم باشدحرفهای من از جنس دیگری است کسی چیزی نمی فهمد از آن!

ولی ولی دلم می خواست کسی بود و می فهمید تنهایی چه دردی دارد.دستانم را در هوا رها می کنم ولی نیستی نیستی تا آنها را بگیری نیستی تا باورم شود هنوز هم هستم چه سخت می گذرد بر من...چه دردی می کشندمن به خودم و احساساتم خیانت کرده امآنها توان اینهمه سختی را نداشتنددردم می آیدمن درد داردهی من، می بینی دیگر تو را هم برای خودم ندارم چقدر تنهایم ،ولی آخر دوست داشتن تو چیز دیگری است

آرزو

دست هایم به آرزوهایم نمی رسند

آرزوهایم بسیار دورند

ولی درخت سبز صبرم می گوید

امیدی هست ، خدایی هست

این بار برای رسیدن به آرزوهایم

یک صندلی زیرپایم می گذارم

شاید این بار

دستم به آرزوهایم برسد.

نوروز  است

     عید است ، نوروز زایش ، سالگرد بهار

     طبیعت مرده  باز زنده گشته

     و من هنوز زنده ام  در حسرت مرگ

     یخ کوهستان ها آب گشته اند

     اما قلب من هر روز سردتر می شود

     همه خوشحالند پس چرا من غمگین ترینم

     کاش در آتش چهارشنبه سوری می سوختم

     تا به سال جدید نرسم و خجالت نکشم

     از این که من هنوز بهاری نشده ام

     راست می گویند زمستان می رود

     و سیاهی اش به ذغال می ماند

     چه کنم که بی تو ای عشق    یارای بهاری گشتنم نیست

 

   نوروز، عید باستانی و ۸۸ ، سال عشق را به شما عزیزان تبریک می گویم

     بمانید تا ابد پاینده ، ما در کنارتانیم